مقاله بررسی نابرابري هاي اجتماعي
دسته بندي :
علوم انسانی »
علوم اجتماعی
مقاله بررسي نابرابري هاي اجتماعي در 19 صفحه ورد قابل ويرايش
مفاهيم اساسي تحقيق
نابرابري اجتماعي :
وضعيتي است كه در چارچوب آن، انسانها دسترسي نابرابري به منابع ارزشمند، خدمات و موقعيتهاي برتر جامعه دارند. چنين نابرابري هنگامي روي ميدهد كه افراد و گروهها، يكديگر را درجهبندي و سپس ارزيابي كنند. از همه مهمتر اين كه نابرابري اجتماعي: در رابطه با موقعيتهاي متافوت در ساختار اجتماعي بودجود ميآيد. مكانيسم اساسي نابرابري اجتماعي، تفكيك اجتماعي است. تفكيك اجتماعي، از ديدهگاه نقشها وموقعيتها و موفقيتها، برخي از افراد را در وضعيتي قرار ميدهد كه دسترسي بيشتي به كالاها و خدامات باارزش جامعه داشته باشند.
مفهوم اساسي ديگر مرتبط با نابرابري اجتماعي، قشربندي اجتماعي ميباشد . اين واژه نشانگر آن است كه انسانها، درگونهاي از موقعيتهاي اجتماعي قرار مي گيرند كه از بالا به پائين لايه بندي ميشوند و از همين روقشر بندي اجتماعي به معني نابرابري اجتماعي «نهادي شده » ميباشد . (لهساييزاده، 1377، 5 –7)
اسملسير (1988) نابرابري اجتماعي را چنين تعريف نموده است: وجود تفاوتهاي دايمي و منظم در قدرت خريد كالاها، خدامات و امتيازات ميان گروههاي معيني ازمردم شاخص آن نابرابري در دادن پاداش به كار است. بحث نابرابري اجتماعي به شدت با قضاوتهاي ارزشي در آميخته است. تعريف و توصيف مفهوم برابري و كم وكيف آن، بستگي به وضعيت اجتماعي و اقتصادي و باورها و زيربناي فكري ارائه كننده تعريف دارد.
لغت نامه انگليسي اكسفورد، تعاريف زير را از واژه برابري ارائه نموده است.
1- وضعيتي كه فرد در آن از شأن و حيثيت، مرتبه و يا امتيازاتي برابر با ديگران برخوردار است.
2- شرايطي كه در آن برابري از لحاظ قدرت، توانايي، موفقيت يا ؟ براي همه وجود دارد.
3- شرايطي كه در آن تعادل، توازن، عدل و انصاف و تناسب وجود داشته باشد.
در عرصه علوم اجتماعي، نابرابري در دومعنا بكار ميرود: نخست به معناي نابرابري در ثروتهاي مادي و دوم دارا نبودن موقعيتيشان با ساير افراد از لحاظ بوخورد و رفتاري كه با فرد ميشود و به نظر ميرسد معناي جامعه شناختي نابرابري در واقع به معناي برخورد و رفتار غيريكسان، يعني حالت دوم است. (مال، 1377: 102 –104)
روسوو نابرابري اجتماعي
ژان ژاك روسو از اولين كساني است كه در عصر تحولات عظيم صنعتي و فكري در اروپا به موضوع نابرابري پرداخته و دورشدن انسانها از طبيعت و شكلگيري جامعهمدني را از عوامل مؤثر در از بين رفتن ويژگيهاي فطري و پسنديده انسانها (برابري خواهي) ميداند. روسو معتقد است مبنا و اساس برابري ميان انسانها خواست يا ارادة عمومي است كه مانع از آن مي شود، حاكمان از قدرت اعطايي مردم براي ايجاد نابرابري سوء استفاده كنند. روسو مينويسد: بايد ديابيم نه فقط ميزان و حد قدرت و ثروت براي هركس بايد معين باشد، بلكه به گونهاي عمل شود كه هيچ شهروندي آن قدر ثروتمند نباشد كه بتواند ديگران را بخرد و هيچ شهروندي آن قدر فقير نباشد كه مجبور به فروختن خود شود.
ماركس و نابرابري اجتماعي
برابري به طور كلي، از ديدگاه ماركيسم از آمارهاي اساسي هرنظام اجتماعي عادلانه محسوب ميشود. به اعتقاد وانكلس محو طبقات بهرهكش و ساختمان مناسبات سوسياليستي بسياري ازنشانهها و مسائل ناشي از نابرابري اجتماعي را حل ميكند. از نظر ماركس انتقال مالكيت ابزار تويد از فرد به جامعه موجب ميشود كه اكثريت مردم، صرفنظر ازمنشأ خانوادگي، پايگاه اجتماعي و اعتقادات ديني و غيره در موقعيت برابر قرار گيرند. سوسياليسم، نابرابري برمبناي جنس و نژاد را از ميان مي برد و با پشتيباني دولت حقوق اجتماعي برابر را بدان همة افراد تأمين ميكند.
به عقيده ماركس گرايان نيز، نابرابر در ثروت تنها در نظام كمونيسم برطرف خواهد شد: زيرا در اين نظام، تفاوتهاي اساسي اجتماعي در مشاغل و كارها از بين خواهد رفت و در نهايت اصل هركس به اندازه نيازش اعمال خواهدشد. به عقيده آنان تنها با فراهم شدن شرايط مادي و معنوي كمونيسم است كه امان حذف كامل نابرابرهاي اجتماعي فراهم ميشود كه شرط آن بالا رفتن بازدهي توليد و رشد فكري و فرهنگي يك يكايك افراد است.
نابرابري اجتماعي، و ابستگي و توسعه
ملك (1377) عقيده دارد كه يكي از فرضيات اصلي در زمينه ارتباط توسعه با نابرابري اين است ه ميان نابرابري بين كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته ونابرابري اجتماعي اقتصادي در درون اين كشورها، ارتباط متقابل وجود دارد. به عبارت ديگر هرچه نابرابري ميان كشورهاي توسعه يافته و نيافته افزايش يابد، برميزان نابرابري در كشورهاي توسعه نيافته افزوده مي شود و برعكس وجود نابرابري در كشورهاي توسعه نيافته اهرمي است كه براي تشديد نابرابري جهاني ميان كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته (ملك، 1377: 127)
سيف الهي (1370) پديدهتوسعه و نابرابري را به صورت مفروضات زير مطرح نموده است:
1- توسعه يافتگي وتوسعه نيافتگي زادة نابرابري اجتماعي است.
2- نابرابري اجتماعي از يك سو در اثر وجود روابط اجتماعي ناعادلانه در دورن جامعه و از سوي ديگر در نتيجة روابط عادلانه بين جوامع انساني پديد ميآيند.
3- نابرابريهاي اجتماعي در اثر گسترش و نفوذ اقتصاد جهاني، عميقتر شده است.
4- با عميق شدن نابرابريهاي اجتماعي پديدة توسعه يافتگي و نيافتگي به نحو بارزي عوارض نامطلوب خود را آشكار ساخته است.
سيف الهي ادامه مي دهد، نابرابريهاي اجتماعي در عصر حاضر به علت جهاني شدن روابط اجتماعي، معنايي عميقتر و گستردهتر يافته است و از مرزهاي قدمي، اجتماعي و سياسي جوامع انساني، فراتر رفته و به صورت مسئله جهاني درآمده است. بنابراين در دنياي امروز منشاء اين نابرابري را نه فقط در ساختمانهاي جغرفيايي، جمعيتي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي درون جوامع انساني بلكه در ارتباط با كيفيت و ماهيت روابط بين المللي و به عبارت درستتر در ارتباط با كاركرد نظام مسلط اقتصاد جهاني جسجو كرد. (سيفالهي، 1370، 31 – 32 )
ملك به نقل از آندره گوندرفرانك يكي از صاحبنظران در زمينه توسعه و بنيانگذار نظريه وابستگي و توسعه نيافتگي مينويسد: جوامع توسعه نيافته جزئي از يك نظام اجتماعي عام جهاني هستند و علت اصلي عقب ماندگي كشورهاي توسعه نيافته دربافت خاص وابستگي اين كشورهاي به قطبهاي سرمايهداري نهفتهاست وي معتقد است كه اين رابطه بسيار نابرابر است. (ملك 1377: 128)