مقاله بررسی انسان،علم، معنا
دسته بندي :
علوم انسانی »
روانشناسی و علوم تربیتی
مقاله بررسي انسان،علم، معنا در 13 صفحه ورد قابل ويرايش
انسان تقريباً موجود مركبي است كه تجزيه و تحليل آن بآساني صورت نمي گيرد و با تركيب و جسم ظاهري نمي توان نسبت بخصوصياتي دروني او قضاوت نمود و تا كنون هم اسلوب و روش خاصي بدست نيامده كه ما بتوانيم مانند يك مسئله رياضي تمام اعضاء و اجزاء و روابط او را با يكديگر و مخصوصاً روابطي كه با دنياي خارج پيدا مي كند تحت مطالعه قرار مي دهيم.
در مورد انسان بسياري از چيزهاست كه مختصراً بدون جواب مي ماند، ما مي دانيم كه همگي از تركيب انسان و بافته هاي اعصاب و عضلات و يك رشته تمايلات غرايز مخصوص بوجود آمده ايم اما روابط اين تمايلات با سلولهاي مغز جزء اسراري است كه تا كنون هيچ عالمي روانشناسي نتوانسته است كشف كند.
اگر بخواهيم حقيقت را بگوئيم اين انسان غير حقيقي كه ساخته و پرداخته تمدن امروزي است كاملاً شبيه به قصرهاي مجلل است كه روي كارت نقاشي نشده و ساختگي تر از اين انسان آن انساني است كه روي تئوريهاي غلط و تخيلات شاعرانه ماركس كه مي خواست اجتماع آينده دنيا را بنا كند.
انسان داراي دو صورت است:
ما ميل داريم هميشه زندگي كنيم و در عين اين زندگي مي خواهيم آزاد و مستقل باشيم، آن را از ساير موجودات جدا مي دانيم، سعي و كوشش افراد انسان همين بوده است كه تا سر حد امكان مشكلات زندگي را آسان نمايد و چندان توجهي به مسائل مشكل بدن انسان و نيروي مرموز روحي نداشته اند.
اندازه و شكل بدن انسان:
بدن انسان را مي توان به نسبت يك اتمي كوچك و يك ستاره عظيم اندازه گرفت يعني به نسبت اشيائي كه ما خود را با آن مقياس مي گيريم بدن انسان كوچك يا بزرگ جلوه مي كند. در طول بدن انسان مساوي دويست هزار سلول و بافته هاي بدن يا معادل دو ميليونه ميكروب هاي معمولي است بشرطي كه اين سلولها با ميكروبها را روي هم قرار بدهيم.
طول عمر انسان:
هر انسان زنده اي با پيروي غريزه حياتي مايل است كه زياد عمر كند و مخصوصاً مي خواهد در دوره عمر خود هميشه جوان باشد يعني نيروي جواني در زمان پيري در او وجود داشته باشد پس به چه علت است كه تا كنون نتوانسته ايم اين راهها را پيدا كنيم.
بعضي عقيده دارند كه فعاليتهاي زياد و صرف انرژي بدن باعث كوتاهي عمر ميشود اشخاصي كه زياد غصه مي خورند و زندگي ناراحت و هول انگيزي دارند از عمر طولاني محرومند دسته ديگر معتقدند كه زيادي عمر او محال و خارج از قاعدهاي است و ممكن نيست بشر ناتوان بتواند در اين راه موفقيت پيدا كند ولي پيدا شدن چند دسته از مردماني كه صد سال يا بيشتر عمر كرده اند ثابت مي كند اگر موجباتي فراهم شود، اشخاص ديگر هم مي توانند به آن برسند اما مطلبي كه در اينجا مورد توجه است اينست كه عمر زياد در صورتي مفيد است كه نيروي خيالي انسان به يك نسبت معني پايدار بماند در صورتي كه خلاف اين موضوع بيشتر عموميت دارد يعني غالب جواني در دوره جواني چنان ضعيف و فاقد نيرو مي شوند كه از پيران و سالخوردگان ناتوانتر و بي جان ترند از طرف ديگر اگر بنا باشد تمام مردم با اين ضعف و ناتواني به سن هشت يا نود برسند بسياري از دانشمندان در مراحل اوليه در مقابل اين آرزو با شكست هاي سخت واجه گرديد و كسي نتوانست با هيچ وسيله رمز جوان ماندن را بدست بياورد.
با اين حال و با وجود شكست هاي متوالي انسان احتياج دارد و مي خواهد هميشه جوان بماند. اما متاسفانه تمدن علمي و پيشروي در عالمي ماده تا مدتي دريچه دنياي روح و حقيقت را بروي انسان بسته بود و چون بطور دائم و مدام با علم ماده سر و كار داشتيم نتوانستيم در اين زمينه موفقيتي حاصل نمائيم.
در مرحله اول چيزي كه براي ما مسلم است اين است كه نيرومندي بدن ما هميشه بايد حفظ شود اما اين نيرومندي و نشاط زندگي تا كنون نتوانسته است حتي يك روز بر عمر انسان بيفزايد و بطوريكه تجربه نشان داد در قرنهاي اخير يك مرد چهل و پنج ساله نيرومند نمي تواند اميدوار باشد كه فرضاً عمر او تا سن هشتاد برسد بلكه بطور محسوس مشاهده مي شود كه بتدريج طول عمر انسان كم مي شود.
روابط بدن انسان با دنياي خارج:
انسان بوسيله دستگاه و سلسله اعصاب خود تاثيرات خارج را در بدن ضبط و از راه اعضاء و عضلات خود به خارج پس مي دهد براي ادامه زندگي انسان راه باطن بيشتر از راه اعضاي خارج خود نبرد مي كند- انسان داراي دو نوع سلسله عصبي است يك سلسله عصب مركزي آن در مغز و بوسيله عضلات بدن پخش مي شود دوم سلسله عصب مجهول كه برعكس سلسله عصب مركزي از روي اراده انسان نيست و اين سلسله عصب مربوط به سلسله عصب مركزي است و هر دوي آنها تركيبات بدن را مجزا و هر كدام با دنياي خارج با يكي از اعضا ارتباط پيدا مي كند. سلسله عصب مركزي شامل مغز سر و نخاع مي باشد كه مستقيماً با عصب عضلات و غير مستقيم با ساير اعضا ارتباط پيدا مي كند.
يكي از وظايف مهم دستگاه مركزي پاسخ دادن سريع بتمام تاثيرات خارجي و ايجاد حركات منظم بدن ما است بطور كلي بوسيله دستگاه عصبي ما مي توانيم با دنياي خارج ارتباط پيدا كنيم- اعضاي بدن ما، مانند معده، جگر و قلب و غيره تحت اراده ما كار نمي كنند و براي ما تقريباً غير ممكن است مقدار ظرفيت رگها يا حركات قلب خود را كم يا زياد كنيم. استقلال اين حركات بواسطه وجود همان اعصاب حساسه در هر يك از اعضاء است و جريان منظم هر يك بوسيله توده هاي عظيم سلولها و سلسلههاي اعصاب هر يك از آنها در زير جلد و ساير قسمتهاي بدن صورت مي گيرد و به عبارت ديگر هر يك از اعضاي بدن داراي دستگاه منظم سلسله عصبي مركزي و مجهول و حساس است كه اجتماع تمام آنها حركت مستمر اعضا را روي نظم و انضباط غير قابل انحرافي اداره مي نمايد.
تجزيه و تحليل بدن انسان:
بدن انسان در ظاهر جسم مركبي است كه بوسيله اجتماع عظيم نژادهاي مختلف سلول كه هر كدام از آنها ميلياردها انسان زنده را در بردارند مشغول فعاليت است- اين موجودات بيشمار در درياي مواجي از مايعات و مواد شيميائي كه خودشان براي زندگي خود ساخته يا از غذاهاي وارده بدن جذب نموده اند شناور مي باشند و در عين حال بوسيله سلسله اعصاب به يكديگر مربوط مي شوند بطوريكه ما بدن انسان را بصورت اجتماع عظيم و منظمي تصور مي كنيم پس با اين ترتيب مي توانيم معتقد شويم كه بدن انسان با وجود مركب بودن چون همه آنها باستعانت يكديگر عمل واحدي را انجام مي دهند جسم بسيار ساده اي است.
يكي از فلاسفه اخير قرن نوزدهم آن قدر تنزل فكر پيدا كرده بود كه عقيده داشت خداوند يعني خالق تمام دنيا يك موجود رياضي داني است از تمام موجودات را روي اصول رياضي از نيستي به عالم هستي آورده است و اگر عقيده او درست باشد بايد گفت دنياي ماده و موجودات زنده و خلقت انسان بوسيله اين خدا بوجود نيامده است به جاي اينكه اين تصورات راهي را در مغز خود تقويت نماييم بهتر است در فعاليتهاي جسمي و روحي بدن خود مطالعه كرده آن قدر پيش برويم تا بتوانيم به دنياي مرموز را سراسر آميز عالم خلقت نزديك مي شويم.
رمز موفقيت انسان:
بدن انسان قابل قسمت نيست اگر اعضاي بدن انسان را از هم جدا كنيم حيات او قطع مي شود. و با اينكه در ظاهر امر غيرقابل قسمت بنظر مي رسد معهذا مي دانيم كه داراي قسمتها و قطعات مختلفي است- بدن انسان هم داراي چنين كيفيتي است و هر كس مي تواند با قوه فكر اين جسم ساده را براي اينكه بخواهيم بدن انسان را مطابق واقع مورد آزمايش و تحقيق قرار دهيم ناچاريم از تمام رشته هاي علم استمداد كنيم و همين موضوع يكي از بارزترين و ميل اشكالات زندگي ما است مثلاً اگر بخواهيم تاثيرات يكي از عوامل روانشناسي بدن انسان را مورد مطالعه قرار دهيم ناچاريم از علم طب و جراحي و فيزيك و شيمي استمداد كنيم هميشه اينطور است كه يك تجربه بسيار ساده اسلوبها و فرضيات و تئوريهاي علوم مختلفه مورد استفاده قرار مي گيرد.
چگونه بايد داخل مبارزه حياتي شد
انسان موجود قابل ارتجاعي است كه خيلي زود و آسان تحت تآثير عادات و فعاليتهاي روحي واقع ميشود و عادات اجتماع هم بطوري در ما تإثير مينمايد كه ما چه بخواهيم يا از آن گريزان باشيم بسوي رنگ ؟ اجتماع كشيده ميشويم – هر يك از ما ميخواهيم داراي شخصيت باشيم همه كس را بشناسيم و همگي ما را بشناسند مي خواهيم فرمان بدهيم و سعي مي كنيم كه از ما اطاعت كنند. در اين اجتماع همه رنگ آدم خوب و بد با اخلاق و عادت مختلف يافت ميشود و هركدام از طبقات سعي دارند كه آنچه را كه ميخواهند صاحب شوند.
اما در حالي كه همه ما طالب آرزو و آمال خودمان هستيم- هر كدام از ما با يك روش و طريقه خاص در زندگي شروع بكار ميكنيم اين طريقه و ؟ را هم ما از اجتماع مي گيريم و آنچه از ديگران مشاهده ميكنيم و سعي داريم آن را با وجه پسنديدهتري درباره خود عملي كنيم و گاهي هم اتفاق ميافتد كه با اينكه همه چيز را مي بينيم از همه الگو بر نمي داريم بعضيها را ميپسنديم و مطابق آن عمل ميكنيم و دسته ديگر را كنار ميگذاريم.
بهترين وسيله براي رسيدن باين نقشهها براي انسان مبارزه است ما براي بدست آوردن هر چيز بايد مبارزه كنيم از بعضيها شكست ميخوريم و برعكس بر بسياري از آنها فائق ميگردين براي بدست آوردن موقعيت و مقام و ثروت يا هر چه كمال مطلوب ما است بغير از مبارزة كشمكش چارهاي نداريم در اين حال هوش ما بكار ميافتد و بعد از اينكه بكار افتاد براي جلب موفقيت خود مجبوريم از هوش و فكر خود سوء استفاده كرده و به حيله و تزوير و تدابير مختلف متوسل شويم.
عشق و علاقهاي كه انسان براي جلب موفقيت در خود احساس ميكند منيت بااشخاص و اجتماع فرق ميكند. براي بدست آوردن موفقيت بهترين راه كاميابي مبارزه حياتي است بشرط اينكه زود خسته و دلسرد نشده را فرار و عقبنشيني را انتخاب ننمائيد.
بعضيها در مبارزه حياتي زود شكست خودره فرار ميكنند و چون نميتوانند زيادتر از آنچه استعداد دارند فعاليت نمايند با گوشهگيري و ضعف نفس دستههايي از كارگران كارخانجات و فقرا و تهيدستان را تشكيل ميدهند. اما برعكس اشخاصي كه با حرارت و نيت كار زياد فعاليت نشان مي دهند هر نوع كار و مشغله براي آنها سرگرمي و لذت بخش است و كمتر فرصت غصه خوردن و آهكشيدن جهت آنها فراهم است زيرا مثلاَ فرزندي كه ميميرد مادر مجبور است كه از ساير فرزندان ديگر خود پرستاري كند ديگر فرصت آن را ندارد كه در فراق فرزند خويش زانوي بغل گرفته عزادار باشد.
در انتها انتظار داريم اشخاصي كه در تعليم و تربيت اطفال را عهده دار شدهآند براي ترقي و تعالي عالم بشريت و به منظور اينكه بشر گمراه را به سرمنزل سعادت برسانند در برنامههاي خود اصول تربيتي را رعايت نمايند.