مقاله بررسی جامع معاد
دسته بندي :
علوم انسانی »
معارف اسلامی
مقاله بررسي جامع معاد در 149 صفحه ورد قابل ويرايش
ادله لزوم معاد
اعتقاد به مسئله قيامت ومعاد از آن نظر كه فطري است و با ضمير انسانها سروكار دارد، همة اقوام و ملتها بدان معتقدند اگر چه نحوة اعتقاد به آن در ميان گروههاي فكري براساس اختلاف فرهنگ و بينش، مختلف مي باشد ولي بصورت كلي همگان اين اصل را پذيرفتهاند كه روز حسابي خواهد بود وانسان با مردن فاني نميشود.
بقول مرحوم «شبر» در كتاب «حق اليقين» آيا عاقلي را ديدهايد كه اصل معاد را انكار كند؟ و اما دلائلي را كه از نقل آنها به اين نتيجه ميرسيم كه قيامت يك اصل اجتناب ناپذير و حتمي است از اين قرار است:
1- اقتضاي عدل پروردگار:
من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربك بظلام للعبيد «فصلت»
كسيكه عمل شايسته انجام دهد به نفع خود كرده وكسيكه بدي كند به ضرر خود قدم برداشته و پروردگار توبه بندگان خود ستمكار نيست.
در اين جهان پهناور افراد زيادي را ديده و ميبينيم كه از آزادي واختيار خدادادي خويش سوء استفاده نموده واز قدرت و امكانات خود به ضرر همنوعانشان اقدام به ظلم و بيدادگري مينمايند و در راه منافع شخصي واميال نفساني هيچ ظلمي را فروگذار نميكنند، و در مقابل حق خواهان مبارز و انسانهاي آزاده تا جائي كه قدرت دارند دست به خونريزي و تعدي ميزنند، و با ملتهائي كه تحت ستم استعمار آنان نميردند و با آنان سرسازش ندارند بافجيعترين وضعي برخورد ميكنند.
2- مقتضاي حكمت پروردگار:
ان ربك هو ربك هو يخشرهم، انه حكيم عليم «حجر 25»
ومسلم است كه خداي تو گذشتگان و آيندگان را در روز قيامت محشور وجمع ميكند، زيرا او حكيم وداناست.
همچنانكه دربحث توحيد وخداشناسي و نيز خلقت عالم در جاي خودش گفته شده و ثابت است كه خداوند حكيم است يعني هر كاري را بجا وبمورد وبهترين صورت انجام ميدهد، در مورد انسان نيز خداوند او را در اين مزرعه دنيا آفريده و مايحتاج زندگي وخلقتش را بوي عنايت فرموده ونيز راهنمائيش كرده تا در اين كشتزار زندگي به فعاليت و كشت و زرع و عمل نيك بپردازد، و به اميد فصل بهار « روزجزا» زحمت دنيا را تحمل نمايد، حال اگر بدنبال اين دنياي پر از رنج و سرماي زمستاني، بهاري نباشد تا انسان حاصل دسترنجش را ببيند، آيا با حكمت خداوندي سازگار خواهد بود. هرگز.
3- مقتضاي تكامل
يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه « انشقاق»
اي بشر تو اكنون با جديت فراوان در اين دنيا گام برميداري تا در آن جهان بلقاء پروردگار نائل گردي.
همچنانكه ميدانيم خداوند در اين جهان هيچ چيز را عبث وبيهوده نيافريده است، زيرا از حكيم كار عبث محال است، و مسلم است كه در اين خلقت عظيم واين جهان پهناور با اين نظم ودقت هدف و منظوري عالي در نظر گرفته شده است، آيا مي توان باور كرد كه منظور از آفرينش اين جهان همين است كه انسانهائي براي چند صباحي به اين دنياي پر از درد و رنج بيايند و چند روزي مصائب ناگوار را بچشند و سپس بميرند و از اين جهان بروند و ديگر حيات و رستاخيزي و سئوال و جوابي نباشد!!
اگر چنين باشد اين همان كار عبثي است كه حكيم هرگز مرتكبش نميشود.
آنچه را ميبينيم و تاريخ بما ميگويد اينست كه : هدف از آفرينش انسان اين بوده وهست كه بكمال برسد چنانكه تمام موجودات مختلف اين جهان طبق برنامه خاصي از نقطهاي بسوي كمال در حركتند، انسان نيز كه گل سرسبد موجودات است از صورتهاي ناقص بسوي كمال سير ميكند.
و بدء خلق الانسان من طين «سجده7»
و خداوند آفرينش انسان را از خاك آغاز فرمود.
بنابراين همانطوري كه آدمي جميع مراحل تكامل را كه در قلمرو حركت جوهري او قرار دارد از قبيل تكامل جمادي ونباتي وحيواني طي نموده و بمرحله انسانيت رسيده است ،همينطور بايستي متوجه جهان ديگر گشته، واز مرحله فعليت ارتقاء يابد و به خدائي كه غايت ومنتهي اليه حركات وآرزوهاست برسد.
و ان الي ربك المنتهي «نجم 42»
و بالاخره پايان شما بسوي پروردگار متعال خواهد بود.
و صدرالمتألهين فيلسوف فقيد اسلامي، در اين باره ميفرمايد:
انسان طبعاً بسوي كمال ومعنويت ميرود و فطرتاً ميخواهد تا به مبدأ فعال «پروردگار متعال» نزديك شده و در نتيجه زندگي مطلوب و مالامال از معنويت را شروع كند، ليكن چنين زندگياي ، در اين دنيا و اين سراي فاني ميسر نبوده، وجهان آخرت است كه: زمينة چنين مطلوبي است.
و نكته ديگر اينكه همان انگيزه حب بقاء كه جزء سرشت و فطرت انسان است نيز در اين عالم زمينهاي ندارد پس بايد اين انسان در آخرت به لقاء الهي برسد كه : از مطلوبترين كمالات اوست.
انگيزههاي انكار معاد
1- گريز از مسؤوليت
گاهي انسان ميخواهد ازدرخت يا زميني دربيابان استفاده كند، وجدان اخلاقي و روح تقوا به اوميگويد اين كار را نكن كه صاحبش راضي نيست. او براي اينكه سر وجدان خود كلاهي بگذارد، ميگويد: اين زمينها و درختها كه مالك ندارند، تا راه را براي استفاده خود باز كند. و يا مثلاً ميگويد: فلان انسان به قدري شخص ناروائي است كه اساساً غيبت ندارد. تا بتواند هر چه دلش ميخواهد نثار كند.
قرآن ميفرمايد: انسان ميخواهد براي فساد وعياشي راههاي جلو خويش را باز كند ميگويد قيامتي نيست تا بتواند هركاري ميخواهد انجام دهد.
«يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيمه»
گاهي ميخواهد به زنان ودختران مردم نگاه كند، ميگويد: همه خواهر و برادريم تا راحت نگاه كند وگاهي كه ميترسد با طاغوت درگير شود، ميگويد:بايد تقيه كرد. و گاهي كه قاطعيت كافي ندارد، ميگويد: بايد با مردم مدارا نمود آري انسان چنان قدرت توجيه داردكه خود او هم بطورناخودآگاه متوجه نيست ما اين انگيزهها را كه ريشه رواني دارد به نام گريز از مسئووليت نام نهاديم.
2- عدم ايمان به قدرت و علم خدا
مخالفان و منكران معاد هيچ دليل وبرهان علمي براي خود ندارند بلكه تنها زندهشدن را يك استبعاد ميدانند كه ما نمونههاي آنرا در اينجا ميآوريم قرآن ميفرمايد: «و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون» كساني كه منكر معاد هستند هيچگونه دليل علمي ندارند تنها با خيال و گمان حرفهائي ميزنند.
در آيه ديگر ميخوانيم « زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا»كفار گمان دارند كه بعد از مرگ زنده نميشوند.
در جاي ديگر ميخوانيم : «ء اذا ضللنا في الارض ءانا لفي خلق جديد».
آيا هرگاه ما مرده وپوسيده شديم وذرات بدن ما در زمين پراكنده وگم شد دوباره آفريده ميشويم؟!!
ودر سورههاي مومنون آيه 35 و82 وسورة نمل آيه 67 و سوره صافات آيه 16 و53 ودر سورة ق آيه 3 ودر سوره واقعه آيه 47 نيز كلام مخالفان را (البته با تفاوت) اينچنين بيان ميكند «ءاذا كنا تراباً ءانا لفي خلق جديد؟» آيا هرگاه ما بعداز مرگ پوسيده وخاك شديم باز هم زنده ميشويم؟!
توجه ميفرمائيد كه،تمام گفتههاي مخالفان در قالب استبعاد براينكه چطور ميشود؟ ومگر ميشود؟ مطرح است.
ليكن قرآن هم جوابهاي روشني به آنها ميدهد و در اينجا حديثي را اضافه ميكنيم كه رسولخدا صلي الله عليه و آله فرمود: «اذا رأيتم الربيع فاكثروا ذكرالنشور» هر گاه فصل بهار را مشاهده ميكنيد زياد به ياد زنده شدن خودتان باشيد.
آيات قرآن هم مكرر اين مسأله را دنبال ميكند كه زنده شدن مردگان چيزي است مثل زنده شدن زمين ودرختان.
يكي از ياران اميرمومنان علي (ع) مي گويد:
«وقتي در خدمت امام از شهر كوفه خارج شدم، حضرت در قبرستان وادي السلام توقف كرد، همچون كسي كه براي سخن گفتن روبروي ديگران مي ايستد، من به تبعيت امام ايستادم تا خسته شدم، ناچار نشستم مدتي گذشت از نشستن طولاني هم احساس خستگي كردم، دوباره به پا خاستم و آنقدر ايستادم كه كسل شدم، مجدداً نشستم، آنگاه برخاستم عبا را از دوش گرفتم و به حضرت عرض كردم من از اينهمه سرپا ايستادن برشما بيمناكم، قدري بياسائيد و استراحت كنيد و عباي خود را گستردم تا امام بنشيند، به من فرمودند: «اي حبه ايستادن من چيزي جز گفتگو و انس با مؤمن نيست، پرسيدم مگر آنها هم با يكديگر انس و الفت دارند؟ پاسخ دادند آري، اگر پرده برداشته شود خواهي ديد كه چگونه حلقه حلقه گردهم جمع شده اند و با يكديگر گفتگو مي كنند، سوال كردم اينان اجسامند يا ارواح؟ فرمودند: ارواحند …»
از روايت گذشته استفاده ميشود كه در عين اينكه با مرگ بين جسم و جان جدائي ميافتد، روح علاقهي خود را با بدن كه مدتها با وي زيست كرده و متحد او بوده است، به طور كامل قطع نمي كند، و شكنجه ايكه در برزخ بر اين ارواح شرير و فاسد وارد ميشود، قطع شدني نيست و لحظه اي آنها را آرام نخواهند گذاشت.
قرآن از عذابي دائمي برزخ سخن مي گويد و مي فرمايد:
«هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه مي شوند، و در روز رستاخيز خاندان فرعون را با سخت ترين عذاب وارد كنند.»
بديهي است كه در قيامت كه سراي جاويدان است صبح وشبي وجودندارد، چه اين دو مربوط به دنيا هستند.
در مورد سعادتمندان نيز ميفرمايد: « و به آنها صبح و شام روزي ميرسد.» «مريم 62»
در اينجا سخن از پگاه وشبانگاه به ميان آمده و اينهم روشن است كه به تبعيت از عالم دنيا روز وشبهاي پيش از قيامت و در برزخ تواند بود زيرا قرآن خود از ويژگيهاي بهشت چنين ياد ميكند:
« درآنجا «بهشت» نه آفتابي ببينند و نه سرماي زمهرير.» «دهر 13»
« اهل بهشت در آنروز مسكني بهتر و خوابگاهي نيكوتر خواهند داشت.» «فرقان 24»
آنچه درآيهي فوق جلب نظر ميكند كلمهي «مقيل» است كه به خواب پيش از ظهر اطلاق ميشود زيرا مسالهي خواب در بهشت قيامت مفهومي ندارد،درست است كه در برزخ از خوابهاي دنيوي خبري نيست، با اين حال در مقايسه با رستاخيز همچون نسبت خواب است به بيداري، وبه همين سبب در خصوص قيامت مردم را به «قيام» وصف نموده است.
حتي درجهي حيات برزخي كاملتر از حيات دنيا است،و اينكه در روايت آمده :«مردم خوابند همين كه مردند بيدار ميشوند.»
اشاره به اين نكته است كه همانگونه كه انسان وقتي به خواب ميرود، احساس ودركش ضعيف است، و حالت نيمه زنده به خود ميگيرد، و در هنگام بيداري از حيات كاملتري برخوردار ميشود، همچنين حالت زندگي انسان در دنيا نسبت به حيات برزخي تا حدودي ضعيفتر است،ودر آن لحظه كه به عالم برزخ انتقال مييابد،كاملتر خواهد شد.
پس در واقع جهان برزخ گوشهاي از پاداش و كيفري است كه انسان آنرا در رستاخيزدريافت ميكند، وجهان برزخي همانند روزنه اي است كه ميتوان ازآن به پايان كار و سرانجام خود آگاه شد، واحساس كرد كه سرنوشت نهائي چگونه است.
در روايات بسياري كه به كيفيت حال متقيان در برزخ ميپردازند، خاطر نشان ميكنند كه آنها وارد بهشت نميشوند، بلكه دري از بهشت برويشان گشوده مي شود، و آنها جايگاه خويش را در آنجا ميبينند، و از نسيم فرحبخشي كه ميوزد استفاده ميكنند.
نخستين واقعيتي كه از لحظهي مرگ و آغاز حيات ديگر براي انسان آشكارميگردد،نابودي و محو همهي آداب و رسوم وبطلان هر چيزي است كه در عرصهي دنيا جريان داشته، وقتي اسباب و وسائل ظاهري از هم گسست، و آدمي وارد صحنهاي شد كه از تمام پديدارها در اشياء متنوع دنيا عاري است،طبعاً كليهي اهداف و غاياتي كه در امتداد حياتش بدانها سرگرم بوده، تبديل به سرب خواهد گشت.
قرآن ميفرمايد:
« اگر سختي فلاكت بار ستمكاران را ببيني آنگاه كه در سكرات مرگ گرفتار آيند، و فرشتگان براي قبض روح آنها دست قهر وقدرت برآورند و گويند كه جان از تن به در كنيد،امروز كيفر عذاب وخواري ميكشيد، چون بر خدا سخن به ناحق ميگفتيد،واز حكم آيات او گردنكشي و تكبر مينموديد، و محققاً شما يكايك به سوي ما بازآئيد ،بدان گونه كه اول شما را آفريديم، و آنچه را كه ازمال و جاه به شما داده بوديم كه « سبب غرور شما بود» همه راپشت سرافكنيد، وآن وسائط و شفيعان كه به تصور باطل خود به سود خويش ميپنداشتيد همه نابود شوند، ودر ميان شما و آنها جدائي افتد.» «انعام 93 و 94»
اصولا انسان در حيات دنيا با دومساله روبرو است، يكي آنچه كه از متاع اين جهان خود را مالك آنها ميپندارد، و چنين فكر مي كند كه آنها عواملي هستند براي رساندن وي به آمال و آروزهايش.
دوم كساني كه ميپندارند بدون تأثير و كمك آنها بر رفع نيازهاي خويش توانائي نخواهند داشت، همچون دوستان قدرتمند و نزديكان و بستگان خود، اينجا است كه قرآن به زوال وبطلان هر دو اشاره ميكند، زيرا انسان در آستانهي مرگ پيوند خود را با همهي اين دلبستگيهاي مادي ميبرد، و در اين لحظات كه چشم واقع بينش باز ميشود، بياعتباري آنچه را كه تكيه گاه خود ميپنداشت، در خواهد يافت.
او در چنين شرايط غيرقابل برگشتي علاقمند است به بستگان و اعضاء خاندان خود هشدار دهد كه تا وقت باقي است، كاري نكنند كه همچون او به گرداب شقاوت وبدبختي ابدي گرفتار شوند.
رسول اكرم (ص) طي روايتي فرمود:
« روح ميت پس از مرگ ندا مي دهد اي خاندان وفرزندان من مواظب باشيد دنيا شما را به بازي نگيرد، همانگونه كه مرا به بازي گرفت و گمراهم ساخت، اموال مشروع ونامشروعي را رويهم گذاشتم و براي ديگران بجاي گذاردم هم اكنون استفادهاش براي آنها است، و
بدبختي وگرفتاريش براي من، بپرهيزيد از آنچه بر سر من آمده است.» «بحار ج 3 ص 136»