مقاله بررسی جامع افلاطون
دسته بندي :
علوم انسانی »
تاریخ و ادبیات
مقاله بررسي جامع افلاطون در 16 صفحه ورد قابل ويرايش
فهرست:
1ـ تاريخچه زندگي افلاطون
2ـ منابع عقايد و تاثيرات آن در افلاطون
3ـ مدينه فاضله افلاطون
4ـ نظريه مثل افلاطون
5ـ نظريه افلاطون دربارة بقاء روح
6ـ جهانشناسي افلاطون
1ـ تاريخچه زندگي افلاطون :
افلاطون يكي از 3 فيلسوف بزرگ و معروف يوناني مي باشد كه بعد ازسقراط در زمينه فلسفه پا عرصه وجود گذاشت.
افلاطون در سال 428 ه.ق در نخستين جنگ آتن و اسپارك در آتن و در خانواده اشرافي به دنيا آمد كه بعدها توانست دز زمينه فلسفه حرفهاي زيادي را براي گفتن داشته باشد. او توانست با استفاده از نظرات و گفته هاي فلاسفه قبل و به خصوص سقراط كه مي شود گفت تمام آثار او برگرفته و جمع آوري شده سخنان سقراط است در زمينه فلسفه به جايگاه بزرگي دست يابد چنان كه در كتابها سقراط را، سقراط افلاطوني بيان كرده اند. از مهمترين آثار افلاطون مي توان به «جمهوري» افلاطون اشاره كرد اين رساله وي مي باشد و از ديگر آثار او به رساله ها فيدو تيمايوس و ضيافت و ... اشاره كرد. افلاطون مدرسه اي بنام «آكادمي» بنا گذاشت كه توانست حدود 900 سال در زمينه فلسفه به فعاليت ادامه دهد و اشاعه كننده افكار سقراط و افلاطون باشد.
2ـ منابع عقايد و تاثيرات آن در افلاطون :
كساني كه بيشتر در افلاطون اثر داشتند هم چون؛ فيثاقورس، يارمنيدس، هراكليتوس و سقراط بودند. افلاطون عناصر اورفئوس فلسفه خود را (به واسطه سقراط يا هر كس ديگر) از فيثاقورس گرفت، كه شامل جنبه ديني اعتقاد به بقاي روح، تعلق خاطر به دنياي ديگر، لحن روحاني، تشبيه جهان به غار و نيز اقدامي كه افلاطون براي رياضيات قائل است و آميختگي تعلق و اشراق كه در نظريات او ديده مي شود هم نتيجه نفوذ فيثاقورس است.
افلاطون اين اعتقاد را از پارمنديس گرفت كه واقعيد ابدي و مستقل از زمان است و ديگر اينكه بنا بر براهن منطقي تغيير امري موهوم است.
از هراكليتوس از نظريه منفي را گرفت كه در جهان محسوس هيچ چيزي پايدار نيست. تركيب اين با اعتقاد پارمنديس منجر به اين نتيجه شد كه حصول معرفت از راه حواس امكان ندارد و بلكه بايد به وسيله عقل بدان رسيد. از نظريه احتمال دارد كه افلاطون اشتغال خاطر به مسائل اخلاقي و تمايل به توجيه نمايي جهان، به جاي توجيه مكانيكي آن را از او به ارث برده باشد. خوبيها بر فكر افلاطون بيش از فلسفه پيش از سقراط تسلط دارند و مشكل است اين امر را نتيجه نفوذ سقراط بدانيم.
3ـ مدينه فاضله افلاطون :
جمهوري، مهمترين رساله افلاطون مي باشد، كه به طور كلي از سه بخش تشكيل ميشود، بخش نخست كه مربوط است به وصف يك جامعه مطلوب اشتراكي (اواخر كتاب پنجم)، بخش دوم صرف تعريف كلمه حكيم، يا (فيلسوف) شده است در كتابهاي ششم و هفتم كه يكي از نتيجه هاي مهم افلاطون اين است كه حكام بايد حكم باشد. بخش سوم بحث در مورد انواع مختلف دولتهاي واقعي و ذكر معايب و محاسن آنها مي باشد. فرض ظاهري كتاب «جمهوري» تعريف عدالت مي باشد. در همان مراحل اوليه بحث افلاطون تشخيص ميدهد كه چون مشاهده قضايا به مقياس بزرگتر آسانتر از مقياس كوچك است پس بهتر است به جاي آنكه ببينيم چه چيزهايي فرد عادل را به وجود مي آورد و به تحقيق اين امر بپردازيم كه چه عوامل يك دولت عادل را به وجود مي آورد و چون عدالت از جمله مهمترين صفات دولت است نخست چيزهاي دولتي وصف شود و سپس مشخص شود كداميك از كمالات آن دولت را بايد عدالت ناميد. پس نخست مدينه فاضله افلاطون را طور كلي آن تصور ميكنيم: افلاطون چنين شروع ميكند كه نخست افراد جامعه بايد به سه گروه و طبقه تقسيم شوند: عوام الناس (مردم عادي) سربازان، سرپرستان. فقط طبقه سرپرستان بايد قدرت سپاس داشته باشند و تعداد آنها نيز در دو طبقه ديگر كمتر بايد باشد. اين افراد بايد توسط شخص قانونگزاري انتخاب شوند و سپس به صورت وراثت جانشين يكديگر شوند، ولي مي توان به صورت استثنا كودكي مستعد را از طبقات پست تر ارتقاء دارد و برعكس كودك نابابي را از طبقه بالاتر تنزيل دارد. به نظر افلاطون مشكل اين است كه چگونه محرز سازد كه سرپرستان مقصود قانونگزار را جامعه عمل مي پوشانند. براي اين مقصود، او پيشنهادهاي گوناگون تربيتي، اقتصادي، بيولوژيكي و ديني دارد. بيش نظر افلاطون در خصوص سرپرستان است كه پيشنهاد ها در مورد آنها انجام شود. نخستين امري كه بايد بدان پرداخته شود تعليم و تعلم است. و آن به دو بخش تقسيم مي شود: ورزش و موسيقي معني اين دو كلمه به نظر افلاطون بسيار وسيعتر از معني امروزه آن است. موسيقي قلمرو فنون و هنرها را شامل مي شود و به ورزش، آنچه را به تربيت و شايستگي و سلامت آن راجع است در بر مي گيرد. معني موسيقي تقريباً به وسعت معنايي است كه ما از كلمه فرهنگ داريم. فرهنگ بايد توجه اين باشد كه افراد را نجيب بار بياورد.
متانت، ادب و نجابت ظاهر صفاتي است بيشتر از طريق تعلمو تربيت پرورش يابد. ادبياتي كه در دسترس جوانان قرار مي گيرد، و موسيقي كه به گوششان مي رسد، بايد از همان نخستين سالهاي زندگي جوانان تحت مانور شديد قرار گيرد. افلاطون مي گويد موسيقي مجازات كه در مقام شجاعت و عدالت به آن پرداخته شده باشد و ادبياتي بايد نقل شود كه در آن شجاعت و جنگاوري و ادب و اخلاقيات در ان وجود داشته باشد. تربيت بدن بايد بسيار سخت باشد. جوانان تا سن معيني نبايد چشمان به زشتي و بدي بيفتد اما در وقت مناسب بايد چشمان به چيزهاي فريبنده بيفتد. چيزهاي فريبنده عبارت است از مناظر وحشت آور و لذتهاي پليد، در برابر اين چيزهاي جوانان نبايد بترسند و سستي اراده نشان دهند و تا قبل از سن بلوغ نبايد در جنگ شركت كنند و فقط بايد صحنه جنگ را مشاهده نمايد. در صورت پيروز شدن از اين آزمايشهاي شايسته سرپرستي جامعه خواهند بود. در امور اقتصاد افلاطون براي سرپرستان زندگي اشتراكي كامل پيشنهاد ميكند كه براي سربازان نيز چنين بوده است. سرپرستان بايد خانه هاي كوچك و غذاي ساده داشته باشند. دسته جمعي غذا بخورند و جز به ضرورت هيچگونه اموامل مشخص نداشته باشند. سرپرستان گرچه ثروتمند نيست دليلي هم ندارد كه سعادتمند نباشند، هدف و غرض شهر خير وصلاح عموم است به سعادت يك طبقه خاص، ثروت و فقر هر دو مضر هستند و در شهر افلاطون هيچ كدام از اينها وجود ندارد.
افلاطون معتقد است كه تعلم و تربيت دختران و پسران بايد عين يكديگر باشد. دختران نيز بايد مثل پسران موسيقي و ورزش و فن جنگ را بياموزند. همان تعاليمي كه مرد را سرپرست خواهد كرد زن را نيز سرپرست خواهد كرد «زيرا كه اين هر دو اصل از يك گوهرند» فرقهاي زن و مرد ربطي به سياست ندارد، برخي زنان فلسفي اند و براي سرپرستي مناسب هستند و برخي جنگي اند و براي سرباز مناسب هستند. شخص قانونگزاري بعد از آنكه سرپرستان را از زن و مرد برگزيد آنگاه مقرر مي سازد كه زندگي و خوراك مشترك داشته باشند اما امر ازدواج با شكلي متفاوت است به صورت كه در جشنهاي معيني عروس و داماد را، به تعدادي كه براي ثابت نگه داشتن جمعيت لازم است دست به دست خواهند داد. ظاهراً همسران با قرعه انتخاب خواهند شد و به آنها آموخته مي شود كه به قرعه خود اعتقاد داشته باشند ولي در تربيت قرعه هاي تدبيري خواهد شد كه بهترين والدين بهترين فرزندان را داشته باشند. كودكان پس از تولد از والدينشان جدا مي شوند به طور كه نه والدين و نه فرزندان يكديگر را بشناسند.
«فيرو» آرمان افلاطون را در مورد انسان نشان ميدهد: انساني در حد اعلاي خردمندي و خوبي، كه ترس از مرگ در او راه ندارد. رفتار سقراط در برابر مرگ، چنان كه افلاطون وصف ميكند چه در زمان باستان و چه در عصر جديدي از لحاظ اخلاقي داراي اهميت است. بي اعتنايي سقراط به مرگ در آخرين ساعتهاي زندگي، با اعتقاد روي به بقاي روح بستگي دارد، و اهميت «فيرو» در اين است كه نه تنها مرگ يك مظلوم را شرح ميدهد بلكه به تشريح نظريات بسياري مي پردازد. در رساله «فيدو»آخرين ساعت فرا رسيده است سقراط چنين آغاز سخن ميكند كسي كه داراي روح فلسفي است از مرگ باك ندارد بلكه مرگ را با تمام جان مي پذيرد. وي از مرگ خود اندوهناك نيست، زيرا كه مي گويد اولاً (من به نزد خدايان ديگري مي روم كه دانا و خوب اند و ثانياً به نزد كساني مي روم كه از آنان كه رهاشان مي كنم بهتر اند من اطمينان دارم كه براي مردگان چيزي در پيشض است، چيزي كه خوبان بسيار بيش از بدان از آن برخوردار مي شوند).
سقراط مي گويد كه مرگ جدايي روح از تن است. اينجاست كه ما با ثنويت افلاطون روب رو شويم، بود و نبود، معقولات و محسوسات، تعقل و ادراك حسي، روح وتن اين جفتها به يكديگر مربوط هستند. و در هر جفت اولي هم از حيث واقعيت و هم از حيث خوبي بر دومي برتري دارند.