مقاله بررسی تأثيرات منفي سازگاري اجتماعي مادران داراي كودك عقبمانده
دسته بندي :
علوم انسانی »
علوم اجتماعی
مقاله بررسي تأثيرات منفي سازگاري اجتماعي مادران داراي كودك عقبمانده در 54 صفحه ورد قابل ويرايش
فصل اول
كليات تحقيق
مقدمه
بيان مساله اهميت و ضرورت
هدف كلي اهداف ويژه پژوهش فرضيات پژوهش
تعريف واژه ها
مقدمه
وجود يك جامعه سالم از نظربهداشت روان،وابسته به سلامت اجزا کوچکتر آن جامعه مانند اجتماع ها،گروههاوخانواده هاي موجوددرآن جامعه است .وجود خانواده هاي سالم وداراي سلامت روان مي تواند تاثير بسزايي درسلامت رواني موجودوايجاد بهداشت رواني درآن جامعه داشته باشد،زيرا نهاد خانواده به خودي خود يک جامعه کوچک است وهر گونه تغيير مثبت يا منفي در آن،در جامعه بزرگ انسانها تاثيرمستقيم وموثر دارد وثبات وبي ثباتي خانواده بطور مستقيم بر ثبات يابي ثباتي جامعه تاثير دارد.
کودک عامل گسترش نسل است و تولد هرکودک مي تواند برپويايي خانواده اثر بگذارد،والدين و ديگراعضاي خانواده بايد تغييرات متعددي راجهت سازگاري با عضو جديد تحمل کنند. تولد يک کودک ناتوان[1] بر خانواده مي تواند اثرات عميقي داشته باشد،زيرا خصوصيات کودکان ونوزادان معلول[2] حدود انتهايي رفتار است واز آنجايي که معلوليت ورفتارهاي ناشي از آن امري ثابت وپايدار مي باشد،اين امر برتعاملاتي که کودک باوالدين وخواهران وبرادران خوددارد،تاثير مي گذارد(هالاهان وکافمن[3]، 1998).
مراقبت هاي اضافي که برخي از کودکان معلول به والدين تحميل مي کنند.برنحوه تعامل والدين تاثير
مي گذارد. بروز معلوليت در فرزندان اختلالات عاطفي ومشکلات اقتصادي زيادي رادر خانواده ايجاد
مي کند،بنحوي که يكايك افراد خانواده دچاربحرانهايي ناشي ازوجودفردمعلول مي شوند.
روابط دچار سردي وتيرگي مي شودوروابط اجتماعي خانواده نيزمحدود مي گردد.ساير فرزندان دچار مشکلات عاطفي واجتماعي ميگردند وبطور کلي بهداشت رواني خانواده که ضامن سلامت کودکان وسرمايه هاي فردي_اجتماعي است به شدت به مخاطره مي افتد(حسين نژاد،1375).
در تحقيق حاضرسعي محقق بر روشن کردن اين موضوع است که آياوجود کودک عقب مانده ذهني ميتواند برسازگاري اجتماعي مادران اثرات منفي داشته باشديانه.
بيان مساله
خانواده يک نظام اجتماعي است که اختلال در هريک ازاجزاي واعضاء آن کل نظام را مختل ميکندواين نظام مختل شده به نوبه خوداختلالات مربوط به اعضاء راتشديدومشکلات جديدي را ايجاد ميکند.بااين نگرش،معلوليت يکي ازفرزندان،برتمامي خانواده وکارکردهاي مختلف آن وبر يکايک اعضاء تاثيرغالبا منفي باقي مي گذارد.به عبارت ديگر معلوليت فرزندي درخانواده،مانع از آن مي شودکه خانواده بتواند کارکردهاي متعارف خود را بنحومطلوب داشته باشد.
از جمله اين کارکردها تامين موجبات رشد و پرورش شخصيت فرزندان ، تأمين محيطي دلپذير براي اعضاءو ايجاد پايگاهي براي برقراري روابط اجتماعي خانواده با ديگران مي باشد.خانواده پايگاهي براي برقراري ارتباطات اجتماعي است وبرقراري ارتباط باديگران دراستحکام شبکه خويشاوندي سهم بسزايي دارد(ناصرشريعتي وداورمنش،1374ص 117-116).
همانطورکه مي دانيم انسان عادي براي حفظ وتطابق خودش بامحيط ازانواع روشهاي خودآگاه ومکانيسم هاي دفاعي کمک مي گيرد.ولي هرانساني دربرابرفشارها وعواملي که سبب ايجاد تنش وفشاررواني دراو
مي شود،داراي آستانه تحمل است وچنانچه فشارهاي محيطي اوبيش ازاندازه شود،درنقطه اي تعادل رواني اوبه مخاطره مي افتد(اسلامي نسب،1373،ص33).
با به دنيا آمدن کودک ناتوان فشارهايي بروالدين واردميگرددکه موجب برهم خوردن آرامش وانسجام خانواده ميشود،درنتيجه سازش يافتگي آنان راتحت تاثير قرارميدهد.
فابر[4] (1975 )خاطر نشان مي سازد که دراثر وجود کودک عقب مانده ذهني انواع فشارهاي زيربه والدين وساير اعضاي خانواده تحميل مي شود:
1)به تعويق افتادن تحول رواني ساير فرزندان
2)محدودشدن پيشرفت خانواده
3)وقوع بحرانهايي مانند مشکلات زناشويي ،طلاق،افسردگي والدين
4)بروزاحساساتي ازقبيل خشم، نااميد ي واحساس گناه(ترنبول وترنبول[5]،1990 به نقل از شريفي ص64).
رزنبرگ ورابينسن (1990)به تاثير شرايط خانواده برسازگاري با تولدکودک معلول اشاره مي نمايد.آنها خاطرنشان مي سازند.خانواده هايي که ازنظروضعيت آموزشي،تربيتي وفرهنگي دروضعيت مناسبي نيستندوازامکانات حمايتي برخوردارنباشند وشرايط اقتصادي بدي داشته باشند،فرايند سازگاري رابخوبي طي نمي کنند ودچارناراحتي ميشوند(ماهر،1377).
البرزي(1375)درباره تاثير کودک عقب مانده ذهني بر والدين و رويارويي پدر و مادر با کودک عقب مانده ذهني نشان ميدهد که والدين به واکنشهاي مختلفي دچارميشوند که عبارتنداز:احساس خجالت(41درصد)،احساس گناه(37درصد)،پنهان کردن فرزند(10درصد)
خانواده درارتباط باداشتن چنين فرزندي فشارهايي راتحمل ميکند که از جمله آن مواردي ازقبيل نگراني براي فرزند(87درصد)،آزردگي عصبي(2/53درصد)،تاثير بر روابط خانواده(23درصد)،اختلاف زناشويي(18درصد)اشاره نمود(شريفي درآمدي،1381 ص165-164).
فابر(1959)يکي ازاولين پژوهشگراني است که انواع استرس ايجادشده درخانواده که ناشي از پي بردن به معلوليت کودک است را موردبررسي قرارميدهد.يکي ازرايج ترين اين استرس ها،واکنش اندوه است.اين واکنش سمبل يا نشانه مرگ کودک طبيعي است.بعبارت ديگر،داشتن کودک معلول نشانه ازدست دادن يک کودک طبيعي است.آگاهي ازاينکه کودک آنها بامشکل متولدشده است واين مشکل ادامه خواهديافت،فرايندي ازاندوه راموجب ميشودکه شبيه اندوهي است که اعضاء خانواده کودک درحال فوت باآن روبرو است.
فابراشاره مي کند که وجودکودک معلول اغلب موجب اختلال دررشدوتعالي خانواده نيزميشود.اوويژگي بحراني که خانواده با آن روبرو است رامانند يک توقف درچرخه زندگي خانواده تعريف مي کند که دراثرآن :
الف)رشدوتکامل خانواده کند مي شود
ب)هماهنگي ميان وظايف اعضاء خانواده مختل مي گردد،درحاليکه درشرايط عادي اين هماهنگي موجب رشدوتکامل خانواده مي شود(ملك پور،1369).
ازعوامل فشارزابرخانواده ووالدين کودکان معلول،عوامل غير اجتنابي هستند که دربرابرفعاليتها واهداف خانواده موانعي رابوجودمي آورند،اين عوامل مشقت هاي عمومي هستند که با فعاليت هاي تفريحي،فرصتهاي شغلي وفعاليتهاي مربوط به سازمان خانواده مرتبط هستند.مک کابين وهمکاران معتقدندکه هم ميزان وهم انعطاف تفريح وفراغت[6]دراين خانواده ها کاهش مي يابدوبه همان صورت نيز به دليل کارهاي زياد مسايل زماني کاهش پيدا مي کند.عوامل فشارزاي ديگر ناشي از زندگي اجتماعي خانواده[7]
مي باشند(حسين نژاد،1375).
کازات و ماروين (1984)،فابر(1959) واکنش هاي منفي که والدين ازدوستان وهمسايگان مشاهده مي کنند وهمچنين خجالت واحساس شرم والدين ويا خواهران وبرادران به خاطر فرزند يابرادرشان،همچنين ترس از حوادث وتصادفات نيز ميتواندمنجربه انزواي اجتماعي خانواده گردند(دارلينگ وسليگمن ،1989به نقل از ايلالي1376).
در بيشترخانواده ها مادر بيشترين دشواري وفشار را در نگهداري بچه تجربه مي كند.اوديگرقادر نيست مانندقبل كارهايي مثل آماده كردن غذا،شستن لباسها،خريدهفتگي خانه وكمك درتكاليف مدرسه رابخوبي انجام دهد.زماني را كه صرف افراد ديگر خانواده مي كرد،كاهش مي يابد.زيرا بيشتر وقت اوصرف مواظبت وتامين احتياجات بچه معلول مي شود.با دور شدن مادر از كارهاي قبلي،ساير اعضاي خانواده بيشتراحساس مسوليت مي كنند.ممكن است براي افراد ديگر خانواده،سازگاري با فشارها و امور جديد كه ناشي از وجود كودك معلول است،بسيار مشكل باشد(اديب سرشكي،1380ص132).
اهميت و ضرورت
يكي از مهمترين لوازم سلامت رواني، وجود محيط خانوادگي سالم است.اين محيط زندگي رامي توان طوري تنظيم كرد،كه هرچند در بهبود وضع افراد،موثر نباشد لااقل موجب تخريب آنها نگردد. درجامعه ما اعتقاد بر اين است كه حمايت ازنظام اجتماعي،حمايت ازهمه اعضاي آن مي باشد.
باتوجه به آمار دانش آموزان درسال 1370كه حدود 15ميليون نفربرآوردشده[8] وباتوجه به متوسط درصد انواع دانش آموزان استثنايي،لذاتخمين زده مي شود دركشورحدود 2ميليون دانش آموز استثنايي وجود دارد(سيف نراقي،1380ص18).
بنابراين تعداد قابل توجهي ازخانواده ها درجامعه ايراني ازاثرات منفي داشتن يك كودك معلول وهمچنين از بار مراقبتي بسيار زياد،فشارهاي رواني،اجتماعي ومالي ناشي از داشتن يك كودك معلول رنج مي برند،كه اين عوامل مي توانند،ثبات ،خانوادگي رابرهم زده وباعث برهم ريختگي سازمان خانواده شوند.ازطرف ديگر بسياري از متخصصاني كه باافراد معلول واستثنايي كارمي كنندبه اهميت توجه به اين خانواده ها واقف هستند وهمچنين اثرات حضور يك كودك معلول رابرپويايي يك خانواده درك مي كنند.متخصصين كودكان استثنايي ازتاثيرمنفي ومثبت يك كودك برخانواده باخبرند(ماهر، -1377 ص626).
مادران باتوجه به ساختارشخصيتي خود بيشتراحساس مسوليت وياگاهي احساس گناه مي كنند كه اين مكانيزم،باعث كسب اطلاعات بيشتر درزمينه ناتواني ومعلوليت فرزند وحمايت افراطي ازكودك معلول مي شود.ازطرفي چون مادران بيشتروقت وانرژي خودرا صرف كودك مي كنند،بيشترازپدران با همسايگان،اطرافيان وفاميلها ارتباط دارندودرمعرض توضيح دادن وضعيت كودك قرارمي گيرند.مادران بيشتربرحسب مسايل هيجاني،روابط خانوادگي وخارج از خانواده واكنش نشان مي دهند(رضازاده،1379).
مطالعاتي كه درموردتاثير تولد يك كودك مبتلا به ناتواني برخانواده انجام گرفته نشان مي دهد كه در موردمادران سطوح بالايي از فشاررواني(كازاك وبكمن،19991)،نشانگان افسردگي وازهم گسيختگي خانوادگي(بريستول گالا كر اسكوپلور،1980)وهمچنين فرصت كمتري براي خودوهمچنين سلامت جسمي وخلقيات سطح پايين دارند(هولرويد،1974،به نقل ازمنصف زاده ،1377).
درمطالعه اي كه درمورد مشكلات رواني-اجتماعي خانواده هاي كودكان معلول انجام گرفت نشان داده شده است كه والدين كودكان عقب مانده ذهني وجسمي روان رنجوري بيشتري رانسبت به خانواده هاي عادي داشتند وسازگاري زناشويي درخانواده هاي عقب مانده ذهني پايين تر بود(سينگ هاي[9]،گويال[10]،پرشاد[11]،سينگ هاي،واليا[12]).
وقتي والدين باعقب ماندگي فرزند خود روبرو مي شوند به دنبال جايي يا کساني مي گردند که آنان رادرچگونگي برخورد وسازگاري با اين پديده راهنمايي نمايند.وظيفه ماکمک به والدين در جهت سازگاري وازطرفي کمک درجهت يافتن علت به منظور رهايي ازاحساس گناه ويااختلافات زناشويي وغيره است(يعقوبي،1372).
باتوجه به مطالبي که مطرح شد تحقيق حاضر به مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذير بامادران کودکان عادي خواهد برداخت.دراين پژوهش سازگاري اجتماعي درهفت بعد (انجام وظايف روزمره،شرکت درفعاليتهاي اجتماعي وفوق برنامه،روابط خويشاوندي،روابط زناشويي،نقش والديني،روابط خانوادگي،موقعيت اقتصادي بررسي خواهد شد.
مادر نقش اساسي در حفظ تعادل رواني- اجتماعي خانواده داردوايجاد تنش وفشار درمادر برساير اعضاي خانواده اثرمي گذارد وباتوجه به اينکه مادر نقش مهمي درسلامت روان اعضاي خانواده دارد برداختن به وضعيت مادران اهميت زيادي دارد وهمچنين باتوجه به اينکه درموردسازگاري مادران کودکان عقب مانده ذهني تحقيق صورت نگرفته است ،بررسي دراين زمينه ضروري به نظرمي رسد.
هدف از اجراي تحقيق:
ـ اهداف كلي:
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي
شهركاشان
اهداف جزئي
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي دررابطه باانجام وظايف روزمره
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي دررابطه با شرکت درفعاليتهاي اجتماعي وفوق برنامه
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذير با مادران کودکان عادي دررابطه باروابط خويشاوندي
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي در روابط زناشويي
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي دررابطه بانقش والديني
مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي در روابط خانوادگي
¹ مقايسه سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذيربا مادران کودکان عادي در موقعيت اقتصادي
.فرضيات يا سوالات تحقيق:
سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني کمتر از مادران کودکان عادي است.
سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني درفعاليتهاي روزمره کمتر از مادران کودکان عادي است.
سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني درفعاليتهاي اجتماعي وفوق برنامه کمتر از مادران کودکان عادي است.
سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني دررابطه با خويشاوندان کمتر از مادران کودکان عادي است.
مادران کودکان عقب مانده ذهني درروابط زناشويي مشکلات بيشتري نسبت به مادران کودکان عادي دارند.
مادران کودکان عقب مانده ذهني درنقش والديني مشکلات بيشتري نسبت به مادران کودکان عادي دارند.
از نظرسازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني درروابط خانوادگي بيشترازمادران کودکان عادي دچار مشکل هستند.
از نظرسازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني دروضعيت اقتصادي بيشترازمادران کودکان عادي دچار مشکل هستند.
تعريف واژهها
سازگاري اجتماعي
تعريف نظري:سازگاري اجتماعي دراصطلاح،مراوده بين فردومحيط اجتماعي تعريف شده است(ويزمن وپي کل،1974).
تعريف عملياتي:نمره اي که فرد درمقياس سازگاري اجتماعي ويزمن وپي کل بدست مي آورد.
عقب مانده ذهني آموزش پذير
تعريف نظري:به فردي اطلاق مي شود که بهره هوشي اوبين50تا70باشد(اساسنامه سازمان کودکان استنايي،1374).
تعريف عملياتي:به كسي اطلاق مي شودكه درستادهاي هماهنگي وپذيرش سازمان آموزش وپرورش استثنايي پرونده داردوعقب ماندگي او توسط متخصصين ذيربط سازمان تاييد شده است(داورمنش،1374).
كودكان عادي
تعريف نظري:دانش آموزي كه به ظاهر نقص جسمي،رواني وشناختي قابل ملاحظه اي نداشته ودرمدارس عادي به تحصيل مشغول است(رضازاده،1379).
تعريف عملياتي:منظور دانش آموزي است كه درمدارس عادي شهركاشان درمقطع راهنمايي به تحصيل مشغول است.
ديدگاه روان شناسي شناختي
در ديدگاه روان شناسي شناختي، انسان سازگار به كسي گفته ميشود كه توانايي و قدرت پردازش صحيح اطلاعات را داراست و چون قادر به چنين كاري است لذا يك نظام ارزشي واقع بينانه براي خود تنظيم مينمايد تا تحت تأثير نوسانات رواني دردناك و اختلاف با ديگران دچار آسيب نشود. اين روند به او كمك ميكند تا به احساس بهتري دست يابد.
مروري بر مطالعات پيشين
مطالعه اي که توسط احترام السادات ايلالي به منظور بررسي نسبت سازگاري والدين کودکان عقب مانده ذهني دررابطه باعوامل تنش زادرمدارس استثنايي شهر ساري درسال1376انجام شده است.واحدهاي پژوهش شامل98پدرومادرکودک عقب مانده ذهني مدارس استثنايي شهرساري مي باشد.پرسشنامه اي درسه بخش:1.اطلاعات فردي2.عوامل تنش زا3.رفتارهاي سازگارانه.عوامل تنش زاورفتارهاي سازگارانه درسه حيطه زيستي،اجتماعي،رواني سنجيده مي شود.نتايج نشان مي دهدکه:1)درسه حيطه عوامل تنش زا دروالدين بالاترين سطح تنش مربوط به حيطه اجتماعي مي باشدکه درمادران(62/9درصد)وپدران(54/2درصد)
مي باشد.2)درسه حيطه سازگاري در والدين بالاترين سطح سازگاري مربوط به حيطه رواني مي باشد که مادران(58/4درصد)وپدران(61/9درصد).3)ازنظرارتباط بين عوامل تنش زا بامتغيرهاي دموگرافيک والدين ارتباط معني داري باسطح تحصيلات،وضعيت شغلي والدين و همچنين وضعيت تاهل،طول مدت ازدواج،تعدادفرزندان عقب مانده،سن کودک عقب مانده وسن تشخيص عقب ماندگي ذهني کودک وجود داشت
پلچت(1999)در تحقيقي سازگاري والدين نوزادان ناتوان و رابطه آن با نوع ناتواني را بررسي كرد.آزمودني ها بر طبق سه نوع ناتواني و يك گروه كنترل انتخاب شدند:1)والدين نوزادان با سندروم داون[13]2)بيماري هاي قلبي مادرزادي[14]3).شكاف لب يا شكاف كام[15]4.گروه سالم[16]
از يك پرسشنامه خود تنظيمي استفاده شده كه شامل ارزيابي استرس ، استرس والديني و افسردگي رواني [17]است.نتايج نشان داد كه والدين نوزادان با سندروم داون و والدين نوزادان با بيماري هاي قلبي مادرزادي سطح بالاي از استرس و افسردگي رواني را نسبت به والدين نوزادان با شكاف كام و والدين نوزادان سالم داشتند.در كل مادران سطوح بالايي از استرس و افسردگي داشتند.
پاتريكيا[18](1985)بررسي سازگاري خانواده هايي كه بخاطر داشتن كودك با نقص عضو استرس دارند.فاكتورهايي كه روي سازگاري اين خانواده ها تاثير مي گذارد و ادراك خانواده از استرس در رابطه با كمك هاي داخلي و خارجي خانواده و خصوصيات كودك ناتوان بررسي شده است.
نمونه ها يه گروه از والدين كه كودك داراي نقص عضو مادرزادي داشتند و در مركز پزشكي ماكسي ميلان در تورنتو بودندو يه گروه نيز از والدين كودكان عقب مانده ذهني انتخاب شدند.از 4 پرسشنامه براي جمع آوري اطلاعات استفاده شده بود:1)مقياس محيط خانه[19]2)مقياس ارزيابي بخران مدار شخصي خانواده[20]3)پرسشنامه استرس و منابع[21]4)چك ليست خانوادگي
نتايج تحقيق نشان مي دهد كه استرس ادراك شده پايين در ارتباط با داشتن كودك ناتوان بطور مثبتي با يكپارچگي خانواده،بيانگري[22] بالا،تعارض پايين،استقلال بالا،كمك هاي روحي بالا،حمايت اجتماعي بالا مكرتبط بود.همچنين استرس والدين از نظر نوع ناتواني و موقعيت اجتماعي-فرهنگي والدين متفاوت بود.
رونيت گال(2002)در تحقيقي در مورد تفاوت هاي بين پدران و مادران افراد بزرگسال با عقب ماندگي ذهني در سطوح استرس،راهبردهاي سازشي و نگرش در مورد يكپارچه سازي دختران و پسران در جامعه را بررسي كرده است. نمونه شامل85 مادر و 50 پدر كه داراي دختر و پسر 26 تا 18 سال بودند از 4 پرسشنامه 1)مشخصات دموگرافيك 2)پرسشنامه استرس و منابع 3)پرسشنامه راهبردهاي سازشي 4)پرسشنامه نگرش والدين راجع به عادي سازي استفاده شده است.نتايج نشان مي دهد كه مادران به دليل آگاهي از ناتواني ها و تفاوت كودكانشان با ساير كودكان استرس بالاتري را نسبت به پدران تحمل مي كنند.مادران براي سازگاري از راهبردهاي سازشي هيجان مدار و پدران از راهبردهاي مشكل مدار استفاده مي كنند.همچنين مادران بيشتر از پدران از راهبرد ها ي سازشي استفاده مي كنند.
به منظور بررسي شيوه سازگاري و تطابق پدرومادرداراي کودک سندرم داون،(دامروش1982،به نقل از ايلالي)تحقيقي رادرمري لندروي25خانواده اين بيماران انجام داد.محقق،والدين کودکان شيرخوارتاسن بلوغ راموردبررسي قرارداد.اوازپرسشنامه سازگاري والدين وغمگيني مزمن براي بررسي والدين استفاده کرد.دراين تحقيق تفاوت شيوه سازگاري پدرومادربه وضوح نشان داد.پدران(83%)تطابق باثبات داشتندولي مادران(68%)دچار بحرانهاي رواني بودندوميزان بالايي ازافسردگي مزمن داشتند.(1%)رفتارهاي سازگاري پدرومادرباهم تفاوت داشت.مادران سطح بالايي ازاحساس تحمل،بارسنگين فشار،گرفتگي،پريشاني،مطرح شدند.جامعه،پيري،ترسونگراني ازآينده،اضطراب وترس براي چيزهايي که افرادديگردرباره آنها
مي گويندواحساس حسادت وتنفرنسبت به مادران کودکان سالم داشتند.
به منظور بررسي سازگاري خانواده هايي که داراي کودک با ناتواني هاي رشدي هستند،باري تروت ودياناهيبرت-مورني(2002)87خانواده راکه داراي کودک باناتواني رشدي درسنين پيش ازمدرسه بودندراموردارزيابي قراردادندو7سال بعدوقتي فرزندان آنهادردوره پيش ازنوجواني بودند،والدين رادوباره موردمصاحبه قراردادند.از مقياس تاثير ناتواني كودك بر خانواده كه شامل 15 آيتم است و خلاصه اي از ارزيابي مثبت و منفي والدين در مورد كودكشان و يك نمره كلي كه استرس والدين در دراز مدت را پيش بيني مي كند. نتايج نشان مي دهد كه حتي وقتي متغيير هايي مثل سازگاري زناشويي و سطوح ناتواني كودك كنترل مي شود والدين نسبت به آينده استرس دارند.
چاوشي (1366) در پژوهشي تحت عنوان بررسي مسايل رواني مادران عقب مانده ذهني به اين نتايج دست يافت:
ـ وجود فرزند عقب مانده ذهني سلامت جسمي و رواني مادران را تهديد ميكند و غالباً تأثير منفي به دنبال دارد. 58 درصد مادران اظهار كردهاند كه وجود كودك عقب مانده سلامت رواني آنها را مختل ميكند.
ـ هر قدر ميزان تحصيلات مادران بيشتر باشد، تأثير فرزند عقب مانده ذهني بر روابط عاطفي بين آنان و همسرانشان بيشتر است.
ـ آسيب پذيري مادران باسواد از داشتن فرزند عقب مانده از مادران بيسواد بيشتر است.
ـ مادران جوانتر بيشتر از مادران مسنتر تحت تأثير عقب ماندگي ذهني فرزند قرار ميگيرند.
شريعتي و داورمنش( 1374)به منظور بررسي اثرات معلوليت ذهني فرزند بر خانواده تحقيقي را انجام دادند.نمونه ها شامل 1589 خانواده كه از اين تعداد 833 مورد خانواده هايي كه فرزند عقب مانده ذهني داشتند و 756 خانواده كه فاقد فرزند عقب مانده ذهني بودند.در اين تحقيق براي جمع آوري اطلاعات از فرم هاي اطلاعاتي و ترازومتر استفاده شده بود.يكي از متغيير هايي كه مورد مطالعه قرار گرفته روابط اجتماعي خانواده بود كه براي بررسي آن از شاخص هاي ي از ارتباط اجتماعي خانواده استفاده شده است.نتايج تحقيق نشان داد كه در موردروابط اجتماعي خانواده هاي استثنايي ،ازجمله کميت وکيفيت ميهماني رفتن خانواده هاوميهمان آمدن براي آنهاونيزدفعات مسافرت رفتن آنها مي توان نتيجه گرفت اولأ وجود يک فرزند عقب مانده ذهني سبب محدوديت روابط اجتماعي خانواده ها مي گرددوثانيأ هرقدرشدت عقب ماندگي ذهني فرزند بيشترباشد،اوقات فراغت محدودتر شده ودامنه ارتباطات اجتماعي تنگتر مي شود.وجوديک فرزند عقب مانده ذهني دريک خانواده،برکارکردخانواده به عنوان پايگاه برقراري ارتباطات اجتماعي تأثير گذاشته وهرقدرشدت عقب ماندگي بيشترباشد،تاثير منفي آن بر اين کارکردمهم خانواده بيشترخواهد بود(ص123).