تحقیق انديشه سياسي هانر
دسته بندي :
علوم انسانی »
علوم سیاسی
تحقيق انديشه سياسي هانر در 22 صفحه ورد قابل ويرايش
فهرست
عنوان صفحه
زندگي نامه ي هابز.................................................................................................. 1
اساس فلسفي عقايد هابز......................................................................................... 3
وضع طبيعي آدميان................................................................................................. 4
انسان مصنوعي، دولت – لوياتان............................................................................ 5
پيمان اجتماعي و تشكيل اجتماع و دولت.................................................................. 7
مطلق بودن حاكميت يا مطلق بودن حاكم................................................................. 9
نظريه هابز و وضع بين المللي.............................................................................. 13
از « لويتان » تا « اراده عمومي ».......................................................................... 16
خلاصه.................................................................................................................. 18
منابع:..................................................................................................................... 20
زندگي نامه ي هابز
تامس هابز در سال 1588 ميلادي در يكي از شهرهاي كوچك انگلستان زاد و در سال 1679 در گذشت. تحصيلات خود را در دانشگاه آكسفورد به پايان رسانيد ولي نسبت به فلسفه ي اهل مدرسه و علوم ديني كه در آنجا تدريس مي شد شوق فراواني نشان نداد. بعدها زير تأثير افكار علمي زمان خود واقع شد. وقتي در سن چهل سالگي با هندسه آشنا شد سخت فريفته ي روشني منطق و استحكام استدلال آن گرديد.
پس از اتمام دوره دانشگاه در خانواده ي كونديش يكي از خانواده هاي اشرافي انگلستان معلم خصوصي شد و سفرهايي به قاره ي اروپا كرد. در پاريس به تحصيل علوم طبيعي و رياضي پرداخت و با دانشمندان آن شهر دوستي گزيد و در آنجا بود كه معلم چارلز شاهزاده ي انگلستان گرديد كه بعداً با عنوان چارلز دوم، پادشاه انگلستان شد. هابز در 1640 وقتي هنوز در انگلستان بود رساله اي در دفاع از حقوق مطلق پادشاه نوشت ولي آن را به چاپ نرسانيد. در پاريس در سال 1642 كتاب اصول فلسفه ي سياسي را به زبان لاتين نوشت و در سال 1651 كتاب لوايتان يا ماده ي صورت و قدرت حكومت را كه شاهكار اوست منتشر كرد. هابز در 1652 به انگلستان برگشت و بقيه ي عمر را در آنجا زيست و آثار ديگر خود را به زبان لاتين و انگليسي در لندن به چاپ رسانيد.
شاهكار هابز كتاب لوايتان است. لوايتان كلمه اي است از اصل عبري كه در تورات مكرر آمده و منظور از آن حيوان آبي قوي و وحشت انگيزي است كه برحسب وصفي كه از آن شده است گاه به اژدها و اغلب به نهنگ مانند است. منظور هابز از انتخاب اين نام براي كتاب خود آن است كه برساند دولت يا حكمران جسمي است فوق جسمها، و شخصي است نيرومندتر از اشخاص طبيعي به صورتي كه اشخاص طبيعي مقهور و منكوب اويند.
كتاب لوايتان خصومت دسته اهي مختلف و مخالف را برانگيخت. هرچند موضوع آن دفاع از قدت نامحدود دولت و اختيارات مطلق سلطان است، سلطنت طلبان انگلستان از او خوشدل نشدند چه آنها مسلم بودن اختيارات مطلق را براي سلطان موهبتي الهي مي دانستند و حال آنكه او با هر نوع بيان خارج از طبيعت از قبيل « موهبت الهي » مخالف بود و اساس قدت سلطان را بر توافق و رضايت مردمان مبتني مي دانست و رعايت آن را لازمه ي حفظ صلح و آرامش و عدل در اجتماع مي پنداشت. بي اعتنايي هابز به خدا و دين و بخصوص استدلال او كه دين بايد تابع دولت و خدمتگزار اجتماع باشد، كساني را كه حكومت دين در نظر آنها فوق حكومتها بود، سخت برآشفت. از اين گذشته هابز براي روشن كردن اصول كردار و اخلاق را از اصولي فوق عقل ناشي مي دانستند مي كاست. اما مخالفان سلطنت و كساني كه حكمراني را حق ملت مي دانستند و با شاه مستبد مخالف بودند او را دشمن راه و روش خود پنداشتند چه او از قدرت سلطان و نامحدود بودن اختيارات او دفاع كرده بود. با اين همه حكيم از خصومت فراواني كه برانگيخته بود آسيبي نديد و بقيه عمر را در خاك وطن به آسودگي گذرانيد.
اساس فلسفي عقايد هابز
به نظر هابز همه ي وقايع عالم را مي توان با اصل ساده ي « حركت » بيان كرد. فلسفه ي معرفت از علت به معلول و از معلول به علت است و چون رابطه ي علت و معلول جز حركت چيزي نيست فلسفه در حقيقت « علم حركت » است.
هابز مبتكر اين عقيده نبود و عقيده ي پيشوايان علمي زمان خود را در اين باب پذيرفته بود اما اين اصل ساده و ابتدايي را شامل نفس آدمي و اجتماع نيز كرد. از اين روست كه او را پيرو فلسفه ي مكانيزم و ماترياليزم خوانده اند. در نظر او نفس آدمي مجموعه اي از حركات است و حيات اجتماعي نيز چنين است. هشياري را نيز بر حركت مبتني مي داند و به نظر او هشياري جز تصويري از حركاتي كه در سلسله ي اعصاب صورت مي گيرد چيز ديگر نيست. بنابراين اساس معرفت آدمي را بايد در تاثرات حسي جست و جو كرد.
اما اهميت واقعي هابز نه در فلسفه است و نه در روان شناسي بلكه در رشته ي علم اجتماع و علم سياست است. در اين دو رشته نيز اهميت او در درجه ي اول از لحاظ نتايجي كه به دست آورده است نيست بلكه در به كار بردن روش دقيق استدلال علمي است.
هابز كسان را متوجه كرد كه براي شناختن اجتماع و دستگاه سياست بايد از روان شناسي آدمي شروع كرد و خود چنين كرد و دستگاه فلسفي او درباره ي اجتماع و سياست نتيجه ي دقيق اصولي است كه درباره ي نفس آدمي به دست آورده است. اگر اين اصول صحيح نباشد و ما اكنون مي دانيم كه صحيح نيست نتايجي كه هابز از آن مي گيرد نادرست خواهد بود. اما اهميت او از اين لحاظ كه روش علمي را در شناختن سياست و اجتماع به كار برده است همچنان به جا مي ماند. ا زاين رو لوايتان يكي از معتبرترين كتابهاي جهان درباره ي اجتماع و سياست است و در زبان انگليسي معتبرترين كتاب نوع خويش است.
وضع طبيعي آدميان
آنچه هابز « وضع طبيعي » مي خواند وضع آدميان قبل از تشكيل اجتماع است. در اين وضع خودخواهي سلطه ي مطلق دارد هر كس سود خود را مي جويد چون همه در استعدادا مساوي اند و نيز چون همه يك نوع چيزها را طالب اند ميان آدميان پيوسته رقابت و خصومت هست. هر فرد دشمن ديگران است و با ديگران در وضع جنگ دائم است. در اين وضع افراد آدمي نسبت به ينكديگر مثل گرگ اند. منظور هابز اين نيست كه افراد پيوسته به كشمكش با هم مشغول اند اما منظورش اين است كه پيوسته قصد تعرض به يكديگر دارند و پيوسته در ناامني و خطر حمله ي ديگر ي به سر مي برند و هيچ كس از خطر ديگران ايمن نيست. در چنين وضعي تصور خوب و بد و ظلم و عدل وجود ندارد، چه ظلم و عدل و خوب و بد ساخته قانون اند و قانون فرع تشكيل اجتماع است و در وضع طبيعي قانون موجود نيست. در چنين وضعي پيدا شدن تمدن و ميوه هاي عالي آن از ادبيات و علوم و صنايع غير ممكن است. در وضع طبيعي زندگي آدمي « تنها و مسكين و نكبت بار و كوتاه است ».
آنچه آدميان را وادار مي كند از وضع طبيعي بيرون آيند، راننده اي عاطفي است و آن ترس از مرگ است كه بزرگترين شرهاست و آدمي از آن پيوسته وحشت دارد. عقل راهنماي عاطفه ي وحشت از مرگ مي گردد و براي ايجاد صلح و ايمني اصولي پيدا مي كند كه آنها را هابز قوانين طبيعت مي خواند.
انسان مصنوعي، دولت – لوياتان
اراده، زيركي و نيرنگ درسيستم هابز نقشي اساسي بازي ميكنند. به نظر ارسطو انسان طبيعتاً اجتماع پذير وشهروند (حيواني سياسي) است؛ اجتماع سياسي واقعيتي بوده است. هابز پاسخ داده است كه اين ناخردانه است زيرا طبيعت غريزه اجتماعي بودن را در انسان به وديعه ننهاده است وآدمي تنها براثر سودجوي در جست و جويي ياراني برمي آيد؛ اجتماع سياسي ميوه مصنوعي يك پيمان ارادي و يك محاسبه سودجويانه است.
انتقال حق طبيعي و نام هر فرد برهمه چيز به ثالث از طريق قراردادي كه «هرفرد با فرد ديگر» مي بندد، نيرنگي است كه اجتماع انسانهاي طبيعي را به اجتماع سياسي تبديل ميكند. اراده واحد اين ثالث جانشين اراده همگان و نماينده آن خواهد شد. اين ثالث به نوبه خود با پيماني كه اكثريت را متقابلاً به سود او متعهد كرده، كاملاً بيگانه است.
از « لويتان » تا « اراده عمومي »
در وهله نخست سخن گفتن از نسبت بين نظريه اخلاق هابز و روسو اندكي شگفت انگيز به نظر مي رسد. به ويژه كه هابز هم دنباله ي سنت نسبي انگاري اخلاقي است و هم از بزرگترين نظريه پردازان آيين فردباوري ( انديويدواليسم ) است در حالي كه روسو از يك سو جامعه باور است و از سوي ديگر به يقين اخلاقي اعتقاد دارد. چنانكه معروف است هابز در جواني تحت تأثير مكتبي از اومانيسم قرار داشت كه نمايندگان برجسته آن مونتني و ليبسوس بودند. اين اومانيستها معتقد بودند كه بين انسانها از لحاظ اعتقادات و آداب و رسوم چنان تنوعي ديده مي شود كه پيدا كردن مقياس و معياري براي اخلاق ناميسر است. برخي از دانش پژوهان در نسبت هابز با شكاكيت زمان خود چنان پيش رفته اند كه هابز را پيشواي پلوراليسم سياسي ارزيابي كرده اند. ريچارد تاك كه از جمله اين نظريه پردازان است مي گويد كه در نظريه هابز انعقاده قرارداد و تشكيل جامعه سياسي فقط مبنايي است براي ايجاد وضعي كه در آن شهروندان بر مبناي پذيرش گوناگوني ارزشها در كنار يكديگر زندگي كنند. به نظر اين دانش پژوهان اخلاق هابز يك اخلاق تحويل گرا نيست .
اجماع روي حق صيانت نفس بنيادي نيست كه بتوان تمام عقايد مشروع اخلاقي را به آن كاهش داد بلكه فقط توافقي است كه مي تواند براساس آن براي سامان صلح آميز اوضاع و امنيت متقابل بحث كرد.
پس به نظر اين دانش پژوهان اجماع روي حق صيانت نفس حداقلي است براي ايجاد بنياني كه در آن به نظر گرسيوس بين فرهنگها و به نظر هابز بين افراد گفتگو صورت مي گيرد. بنا به اين تحليل هابز عقل را حداقلي به حساب مي آورد كه اعتقادات اخلاقي يا اصول اخلاقي را بايد بر آن بنا نهاد. قانون طبيعت قانون عقل سات. پس عقل سليم است كه راه صلح و آرامش را بر ما معلوم مي كند. آنگاه بر مبناي اين حداقل جامعهاي بنا مي شود كه با گفتگو و تحول فرهنگ به سوي استقرار كامل آرامش پيش مي رود.
چنين رويكردي به ديدگاه هابز و بزرگ كردن نسبت هابز با شكاكان هم چرخش هابز از معرفت شناسي شكاكي را ناديده مي گيرد و هم به مباني تحويل گرا و شالوده گراي اخلاقي هابز كم اهميت مي دهد. علاوه بر اين اثبات ادعاي اين تحليل گران كه هابز فلسفه خود را براي تبيين فلسفه شكاكي بنا نهاد سخت مناقشه انگيز و مورد انكار اكثر پژوهشگران است. نظريه هابز به وضوح تحويل گراست. درست است كه حاكم در نظريه هابز از اراده مردم برآمده است اما اراده ي حاكم اراده اتباع نيست بلكه اراده خودش است: يك اراده ي واحد به جاي اراده هاي متنازع بسيار.
خلاصه
انديشه سياسي مدرن كه ماركياولي پي بناي آن را نشان داده بود تا بناي با عظمت آن را هابز برافراشت و آن را رد برابر انديشه سياسي سنتي قرار داد كه دولت را نيرويي بيرون از اراده سامان ساز انسان قرار مي داد. هابز دولت را تأسيس بشري و به مثابه ساماني تعيين كرد كه افراد بشر آن را براي برآوردن نياز هاي خود ساخته اند. او بر آن شد كه از مقصود عقلاني دولت دفاع كند و نشان دهد كه اقتدار سياسي و اطاعت از آن توجيه عقلاني دارد. حكومت نهادي طبيعي يا الهي نيست كه از قلمرو وارسي بيرون باشد و انسان موظف نيست به صورت انفعالي آن را بپذيرد بلكه بايد آن را بر مقتضاي عقل قبول كند و از آن تبعيت كند.
هابز اراده، رضايت و ميثاق اجتماعي را در تأسيس دولت اصول مقدم قرار داد و انديشه صناعي بودن دولت را در يك دستگاه فلسفي بزرگ به عاليترين وجه بسط داد. هابز در برابر انديشه سنتي كه بحث خود را از قانون شرعي شروع مي كرد نظريه خود را از مفهوم اراده شروع كرد و اين مفهوم محو عمده ترين نظريه هاي سياسي دوره بعد قرار گرفت.